سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روزی از روزها زن و شوهری با کشتی به مسافرت رفتند.

کشتی چند روز را آرام در حرکت بود که ناگهان طوفانی آمد

و موج های هولناکی به راه انداخت و کشتی پر از آب میشد و ترس همگان را فراگرفت

و ملوان نیز می فهمید که همه در خطرند و نجات از این گرفتاری نیاز به معجزه خداوندی دارد.

زن نتوانست اعصاب خود را کنترل کند و بر سر شوهر داد و بی داد می زد

اما با آرامش شوهر مواجه شد پس بیشتر اعصابش خورد شد و او را به سردی و بی خیالی متهم کرد...

شوهر با چشمان و روی درهم کشیده به زنش نگریست و خنجری بیرون آورد

و بر سینه زن گذاشت و با کمال جدیت و با صدایی بلند گفت:

آیا از خنجر نمی ترسی؟ گفت: نه!

شوهر گفت:چرا؟!!

زن گفت: چون…چون خنجر در دست کسی است

که به او اطمینان دارم و دوستش دارم..

شوهر نیز تبسمی زد و گفت: حالت من نیز مانند تو هست…

این امواج هولناک را در دستان کسی می بینم که بدو اطمینان دارم و دوستش دارم!!

آری! زمانیکه امواج زندگی تو را خسته و ملول کرد…

و طوفان زندگی تو را فرا گرفت…

و همه چیز را علیه خود می دیدی…

نترس! زیرا خـدایت تو را دوست دارد و اوست که بر همه طوفانهای زندگیت توانا و چیره است…


بسم الله الرحمن الرحیم

رَّبَّنَا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنَا وَإِلَیْکَ أَنَبْنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ 

پروردگارا! ما بر تو توکل کردیم و به سوى تو بازگشتیم، و همه فرجامها بسوى تو است

ممتحنه آیه 4








منبع:http://shabhayetanhayi.ir/2014/09/28





تاریخ : پنج شنبه 94/4/4 | 8:0 عصر | نویسنده : ابوالفضل خواجه | نظرات ( ) | داغ کن - کلوب دات کام
.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • کردی آنلاین