خدایا!
آمدم به درگاهت
خود را
ناچیزتر از ریگ های بیابان می بینم
ناتوان تر از خاشاک بیابان می پندارم
خدایا!
پای برهنه آمده ام
با دستانی خالی
رو به سویت کرده ام
رویگردانم از آنچه مرا از تو دور کرد
پشیمانم از آنچه خوشی پنداشتم
پریشانم از حالم
گریزانم از اطرافم
لرزانم از عقوبت گناهانم
خدایا!
امیدم، پناهم، تنها راهم
مرا دریاب...
بسم الله الرحمن الرحیم
رَّبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ
پروردگارا! مرا ببخش و رحمت کن؛ و تو بهترین رحم کنندگانى.
مؤ منون آیه 118
![داغ کن - کلوب دات کام](http://static5.cloob.com/public/images/icon/100c.gif)
این ماجرای تلخ حقیقی است و چند روز پیش برای یکی از بستگانم اتفاق افتاد:
به خانه ی مشتری که رسیدم (برای سرویس تاسیسات)، زنی به همراه
یک مامور دم در ایستاده بودند و با جوانی که بر پشت بام خانه بود صحبت
می کردند:بیا پایین ، کارت نداریم .و جوان فریاد می کشید:نمیام...
زن چادرش را مرتب کرد و رو به من گفت:پسرم است، دیشب به حدی شیشه
مصرف کرد که می خواست با چاقو سرم را ببرد وگردنم زخمی شد،به
سختی از دستش فرار کردم،قبلا هم این کار را کرده.
به همراه زن ومامور داخل حیاط رفتم و جوان فریاد می کشید:غلط کردم،ببخشید ...
بعد از دقایقی با اصرار مامور ومادرش راضی شد، از پله ها پایین بیاید. به پایین
پله ها رسید مامور به سمتش رفت و با هم در گیر شدن،با آنکه معتاد و بی جان
بود اما نمی گذاشت مامور به دستش دستبند بزند؛
ترس د ر چشمانش موج میزد و فریاد می کشید. مامور از من خواست
کمک کنم،دستانش را گرفتم و به زحمت توانستیم به دستش دستبند بزنیم.
جوان التماس می کرد ،رهایش کنیم. مامور، جوان را با خود به کلانتری برد .
و من در آن خانه به کارم مشغول شدم .
اماذهنم در گیر آن جوان بود؛ ای کاش در زندان یا کمپ ترک کند، اگر معتاد نبود
با آن قدرت بدنی، در خیلی از رشته های ورزشی و شغلی می توانست
موفق باشد؛نه اینکه در توهمات، سر مادرش را ببرد...
خدایا!جوانان گمراه نیاز به لطف و رحمتت دارند که راهشان را پیدا کنند، یا ارحم الراحمین...
بسم الله الرحمن الرحیم
اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ // صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ
ما را به راه راست هدایت کن... //راه کسانى که
آنان را مشمول نعمت خود ساختى،
نه کسانى که بر آنان غضب کرده اى، و نه گمراهان
حمد آیه 6 و 7
![داغ کن - کلوب دات کام](http://static5.cloob.com/public/images/icon/100c.gif)
اخم می کنم، صدایم را بالا می برم و
تند تند غر می زنم؛
دائم می گویم :بزرگ و عاقل شدم و از آنها
میخواهم درکم کنند.
هرچند خودم آنها را درک نمی کنم و دل نگرانی هایشان
را پای گیر دادن میگذارم
و آنها در جواب این همه بد اخلاقی ...
نازم را میکشند و...
و باز دل نگران از آینده ی من، دعایم می کنند.
خدایا! کمکم کن با پدر و مادرم خوش رفتار باشم
بسم الله الرحمن الرحیم
رَبِّ اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ
پروردگارا! مرا، و پدر و مادرم را بیامرز
نوح آیه 28
خدایا! کمکم کن فرزند خوب و دلسوزی باشم، امید به لطف تو دارم ...
بسم الله الرحمن الرحیم
رَّبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرًا
پروردگارا! همانگونه که آنها مرا در کوچکى تربیت کردند، مشمول رحمتشان قرار ده .
اسراء آیه 24
![داغ کن - کلوب دات کام](http://static5.cloob.com/public/images/icon/100c.gif)
زن فقیری که خانواده کوچکی داشت، با یک برنامه رادیویی تماس گرفت و از خدا درخواست کمک کرد.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ (60)
مرا بخوانید دعایتان اجابت می کنم.
خدای شما گفت وقت دعا***به اخلاص خوانید حقا مرا
که تا آن دعا را کنم مستجاب***نیاز شما را بگویم جواب
مرد بی ایمانی که داشت به این برنامه رادیویی گوش می داد، تصمیم گرفت سر به سر این زن بگذارد. آدرس او را به دست آورد و به منشی اش دستور داد مقدار زیادی مواد خوراکی بخرد و برای زن ببرد. ضمنا به او گفت: وقتی آن زن از تو پرسید چه کسی این غذا را فرستاده، بگو کار شیطان است.
وقتی منشی به خانه زن رسید، زن خیلی خوشحال و شکرگزار شد و غذاها را به داخل خانه کوچکش برد.
منشی از او پرسید: نمی خواهی بدانی چه کسی غذا را فرستاده؟
زن جواب داد: نه، مهم نیست.
وقتی خدا امر کند، حتی شیطان هم فرمان می برد.
![داغ کن - کلوب دات کام](http://static5.cloob.com/public/images/icon/100c.gif)
همیشه دعا کنید، چشمانی داشته باشید که
بهترین ها را از آدمها ببیند، قلبی که خطا کارترین ها رو ببخشد
ذهنی که بدی ها را فراموش کند
و روحی که هیچگاه ایمانش به خدا را از دست ندهد 1
امام حسن علیه السلام مى فرماید:
مادرم زهرا علیهاالسلام را در شب جمعه دیدم تا سپیده صبح مشغول عبادت و رکوع
و سجود بود و مؤمنین را یک یک نام مى برد و دعا مى کرد، اما براى خودش دعا نکرد
عرض کردم :
- مادر جان چرا براى خودتان دعا نمى کنید؟
فرمودند:
- فرزندم اول همسایه ، بعد خویشتن ! (الجار ثم الدار!) 2
من از عمق وجود خود خدایم را صدا کردم
نمیدانم چه میخواهی ولی برای تو
برای رفع غمهایت
برای قلب زیبایت
برای آرزوهایت
به درگاهش دعاکردم و میدانم خدا از آرزوهایت خبر دارد
یقین دارم دعاهایم اثر دارد 1
1 .namakstan.ir
2 . برگرفته از کتاب داستانهاى بحارالانوار جلد 1 -(اثر محمود ناصری) منبع:imstory
![داغ کن - کلوب دات کام](http://static5.cloob.com/public/images/icon/100c.gif)